شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : مسمط
ای صلواتکبریانثـارجسم وجـان تو سـجدۀ اهـلآسـمان بـه خـاک آستـان تو
ســلام دائـمخــدا بــه کــلّ خـانـدان تـو پـیـرخـرد فـدایـی فــاطـمـۀ جــوان تـو
خداست با توهمسخنرسول،همزبان تو
جـان من شکـسته دل فـدای خـاندان تو توکیستی؟تومرتضیتوکیستی؟توحیدری تو فوق اقـتدارهـا تو ازکـمال،بـرتری
تو نفـسختم انبیا تو از پیـمبران سری تو تکسوار بدری و تو قهرمان خیبری تو با نـودجـراحـتت مـدافـع پـیـمـبری
دریدِ قلبیک سپه به تیغ خونفشانتو
شرف گرفـته آبروزخاک پای قـنبرت مقـام زهـدعـیسوی رسیده بر ابـوذرت
خـدای خـواند با نـبی برادر وبـرابرت رسول،مدحخوانتو،خداست مدحگسترت بهترازاین چه میشود که فاطمه است همسرت زهی مقام و قدرتو زهی جلال و شأن تو
تو شهـریارعالمی خلق جهان گـدای تو چگونه بود یاعلی نان ونمکغذای تو هنوززهد میبردسجده به خاک پای تو هنـوز دل برد زشب زمزمۀ دعـای تو
هنوزجوشد ازسحرذکرخدا خدای تو
هنوزهلاتی کند صحبت قرص نان تو
به پیـشپـای فـاطمـه نـبی قـیـام میکند همیشه مصطفی از اوخود احترام میکند
مقام بین که فـاطـمه تو را سلام میکند جانعـزیز خویش را وقـف امام میکند
تمام عـمـر،احـترام از تومـدام میکـند
سـلام تو به جان او سلام اوبه جان تو
کتاب وحی را فقـط نقـطۀ با توییعلی پشت رسول امجد و روی خداتویی علی کعبهوحجروزمزموسعیوصفاتوییعلی ازدل ختمالانبیا عـقدهگشا توییعـلـی امـام مـا امـام مـا امـام مـا تـویی عـلـی اطاعت است ازآن ماامامت است ازآن تو
تو درتمـام غـزوهها حمـاسه آفـریدهای تو درپی رضایحق زعمرسربریدهای توهرچهدیدهمصطفی بهچشمخویشدیدهایتوصوتجبرییل رابه گوشخودشنیدهای
تو ناز پابرهـنگـان خریـده و کشیـدهای
یتیم،چهـره مینهـد به قلب مهـربان تو
سپهـر دورمیزنـد هـماره برمـدار تو تـمـام مـلک کـبریـا محیـط اخـتـیـار تو خلافت است بر تو کم ز کفش وصلهدارتواگرچهبندهای ولی خداییاست کارتو
فـراتر است ازمکـان حدوداخـتـیارتو
زمانه سیـر میکند هـماره در زمان تو منم که هست مهرتو،مشی و مرام وایدهامبه گوشجان صدات را زشعرخودشنیدهام
نـثـارخـاک مـقـدم مبـارکـت قـصیـدهام که درثـنـا ومـدح تو معجـزه آفـریدهام دل از جهان بـریـدهام نازغمت کشیدهام
مدح تورا سرودهام همیشه با زبـان تو
کسی که در ثنای او آمده «انّما» تویی کسی که بوده ازازل حامی مصطفی تویی کسیکه خوانده خویش را نقطۀ تحتباتویی کسی کـه شـد برادرخـاتـم انـبـیـا تویی کسیکه وصفش آمده سورۀ هلاتیتویی
بستهنزولهلاتی به بذل قرص نانتو زخم توبوده بر بدن فزون ز حلقۀ زره ندیـده؛دیـدۀ کـسی فـتـد به ابـرویت گره
مانده به هرجراحتتنقشهزارخاطره گشته به ذوالفـقـارتو کار نَبرد یکـسره
ای شده جوشنت به تننام بتولطاهره
ای ز خـدای فـاطـمه درودبر روان تو
تو جلـوۀ جـمـال حق تـوآفتـاب عالـمی تو بـا تمـام انـبـیــاتـو پـیشتـر ز آدمـی توهم علی مرتضی توهم رسول اکرمی تواولی تو آخـری تو آدمی تو خـاتـمی تو در بهارودرخزانبهارنخل میثمی
که مدح میکند تو را همـاره با بیـان تو